اخبار روز

لحظه ای که به حال عادی بازگشتم، ساعتها گذشته بود … – تاجر ونیز

  • لحظه ای که به حال عادی بازگشتم، ساعتها گذشته بود … – تاجر ونیز

    به گزارش «مبلغ»- خاطره زیر از مرحوم دکتر داریوش شایگان در کتاب زیر آسمان های جهان نقل شده است که عیناً می آید:

    « من از محضر چهار تن فیض برده‌ام، که هر یک از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد. بی‌هیچ تردیدی، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشته‌ام. به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطهٔ وسیع او بر تمامی گسترهٔ فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داده، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش می‌داد، کنجکاو بود، و نسبت به جهان‌های دیگرِ معرفت حساسیت و هشیاری بسیار داشت. من از محضر او بی نهایت توشه برداشتم. هیچ یک از سؤالات مرا دربارهٔ مجموعه طیف فلسفه اسلامی بی‌پاسخ نمی‌گذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز می‌پرداخت. فرزانگی‌اش را جرعه جرعه به انسان منتقل می‌کرد. چنانکه در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود می‌آورد. ما با او تجربه‌ای را گذراندیم که احتمالاً در جهان اسلام یگانه است: پژوهش تطبیقی مذاهب جهان به هدایت و ارشاد مرشد و علامه‌ای ایرانی. ترجمه‌های انجیل، ترجمهٔ فارسی اوپانیشادها، سوتراهای بودایی، و تائوته‌چنگ را بررسی می‌کردیم. استاد با چنان حالت کشف و شهودی به تفسیر متون می‌پرداخت که گویی خود در نوشتن این متون شرکت داشته‌است. هرگز در آنها تضادی با روح عرفان اسلامی نمی‌دید- با فلسفهٔ هند همان‌قدر اُخت و آمُخته بود که با جهان چینی و مسیحی.
    یک بار او را به ویلایی در ساحل خزر که به دریا مشرف بود، دعوت کردم. مثل همیشه بحث فلسفه و رابطه میان «دیدن» و «دانستن» در میان بود. از نظر او، تمامی معرفت، اگر به سطح تجربه‌ای آنی و شهودی اعتلا نمی‌یافت، هیچ ارزش و اعتباری نداشت. من آن ایام نوشته‌های یونگ را زیاد می‌خواندم و در آن زمان در کتاب انسان در جستجوی روان غرق بودم. استاد خواست بداند که کتاب دربارهٔ چه است، در دو کلام برایش لُبّ مطلب کتاب را شرح دادم. اصل مطلب این بود که در حالی که قرون وسطا روح جوهری و جهانی را موعظه می‌کرد، قرن نوزدهم توانست روانشناسی فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از این نکته به وجد آمده بود که خواست کتاب حتماً به فارسی ترجمه شود و افزود: زیرا باید جهان را شناخت. ما نمی‌توانیم خود را در برج‌های عاج‌مان محصور و منزوی کنیم.

    تجربه شگفت دیگری که با او داشتم، ملاقات دو به دویی بود که زمانی در خانه‌ای در شمیران بین ما دست داد.
    قرار بود که همه اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده‌بودند. ما تنها بودیم. شب فرامی‌رسید و از گردسوزهایی که در طاقچه‌ها گذاشته بودند نوری صافی می‌تراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم.

    من از استاد دربارهٔ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثل می‌کند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خاموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه می‌گفت، اما آن فوران‌ حال‌های دمادم را که در من می‌دمید خوب به یاد دارم. احساس می‌کردم که عروج می‌کنم. گویی از نردبان هستی بالا می‌رفتیم و فضاهایی هردم لطیف‌تر را باز می‌گشودیم. چیزها از ما دور می‌شدند. هوای رقیق اوج‌ها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بی‌خبر بودم، حس می‌کردم. سخنان استاد با حس سبکی و بی‌وزنی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی باز آمدم ساعت‌ها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاش‌های عجیبی مرا تسخیر کرده‌بود؛ رها و مجذوب در خلسهٔ صلحی وصف‌ناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نَفَس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد..

    منبع: زیر آسمان‌های جهان (گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو)
    ترجمهٔ نازی عظیما، چاپ دوم، تهران: فرزان روز.

    برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن تاجر ونیز را نصب کنید.
    کد خبر 1789138

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا