پیرمرد ۷۴ ساله صاحب درازترین سبیل ایران؛ مردی با سبیل یک متر و نیمی! + عکس – تاجر ونیز
پیرمرد ۷۴ ساله صاحب درازترین سبیل ایران؛ مردی با سبیل یک متر و نیمی! + عکس – تاجر ونیز
به گزارش تاجر ونیز به نقل از همشهری آنلاین، ایرانیها هم سرشان درد میکند برای سوژهسازی؛ نمونهاش همین فضلالله بیرانوند خودمان، معروف به فضلی سبیل؛ مردی با سبیل بلند و عجیب و غریب.
تا به عکسهایش خیره نشوید و این گفتوگو را نخوانید به عمق ماجرا پی نمیبرید. این مرد متولد سال ۱۳۱۴ است و ۲۰سال تمام سبیلهایش را کوتاه نکرد، آن هم فقط به خاطر عشق به سبیل. البته او به خاطر یک حادثه تلخ روزی تصمیم گرفت با سبیلهای جادوییاش برای همیشه خداحافظی کند. ماجرا را از زبان خود او که از دل یک گفت و گوی قدیمی با مجله همشهری سرنخ که سال ۱۳۸۸ منتشر شده است بخوانید.
سلطان سبیل ایران دیگر پیر شده است و خبری هم از آن سبیلهای بلند نیست
این همه سبیل آخر چرا؟
من دو دلیل برای این کار داشتم؛ اول اینکه علاقه شخصی به سبیل داشتم و از اینکه سبیلهایم بلند و طولانی باشد خیلی خوشحال میشدم. دلیل دوم هم این بود که سبیلهایم رشد بینظیر و فوقالعادهای داشتند. به همین خاطر حیفم آمد نگذارم بلند شوند.
آن موقع که سبیل داشتی آنها را متر کردی ببینی چقدر است؟
در بلندترین حالت، اندازه سبیلهایم وقتی که از دو طرف آنها را به حالت افقی میکشیدم به ۱۵۰ سانتی متر میرسید.
تو راننده مینیبوس و کشاورز هستی، این سبیلها دست و پایت را نمیبست؟
چرا، خیلی وقتها مزاحم کارم میشد ولی من مدارا میکردم.
موقع خواب چی؟
موقع خواب، به خصوص وقتی که در رختخواب غلت میزدم زیر بالش گیر میکرد.
کسی با سبیلهایت مشکل نداشت؟
مردم خرمآباد همه من را میشناسند و میدانند که این سبیلها سبیلهای الواتی یا قرتیبازی نیست کاری به سبیلهایم ندارند.
تا حالا کسی به تو گفته از سبیلهایت میترسد؟
چند نفری این را به من گفتهاند ولی در برخوردهای بعدی وقتی فهمیدند آدم خوشاخلاقی هستم ترسشان بر طرف شد و دیگر مرا با ترس نگاه نکردند.
بچههای خودت چی؟ وقتی کوچک بودند نمیترسیدند؟
علاقه پدر به فرزند یک علاقه قلبی است. بچههای من هم به خاطر علاقه قلبی من به آنها و چون از بچگی با من بزرگ شدهاند از من نمیترسند و خیلی هم با من راحت هستند.
برخورد مردم کوچه و خیابان با تو چطور است؟
شاید در نگاه اول از دید یک آدم غریبه چهرهای خشن و ترسناک داشته باشم ولی از زبان مردم خرمآباد، بارها شنیدهام که «فضلی سبیل» آدم بسیار نازک دل و خندهرویی است. از طرفی چون آدم اجتماعیای هستم و در عزا و شادی مردم و دوست و آشنا شریک میشوم و همه هم مرا میشناسند و از خصوصیات اخلاقیام با خبر هستند، به من احترام میگذارند.
سبیلهایت را چند سال نزدی؟
حدود ده سال دست به این سبیلها نزدم تا به این قد و قامت در آمد.
در ایران رقیب هم داری؟
فکر نمیکنم کسی در ایران سبیلهایش به بلندی سبیلهای من باشد.
با همین قیافه خواستگاری رفتی؟
آن موقع سبیلهایم معمولی بود، بعد از ازدواج تصمیم گرفتم سبیلهایم را بگذارم بلند شوند.
سبیل برایت شانس هم آورده؟ ظاهرا یک مینیبوس برنده شدهای، ماجرایش چیست؟
برای خرید مینیبوس ثبت نام کرده بودم و مبلغ ناچیزی هم به عنوان پیش پرداخت واریز کرده بودم تا بعد از گرفتن مینیبوس، بقیه آن را به صورت اقساط پرداخت کنم. چند سال پیش، فرماندار وقت مانع تحویل مینیبوس به من شد. وقتی پیش او رفتم تا علتش را بپرسم گفت تنها راه واگذاری مینیبوس به شما این است که سبیلهایت را کوتاه بکنی، در غیر این صورت خبری از مینیبوس نیست. من هم گفتم، نه مینیبوس را میخواهم نه سبیلهایم را کوتاه میکنم! بعد از چند ماه دوباره فرماندار مرا خواست و مینیبوس را تحویل من داد و گفت قسطش را هم نمیخواهد پرداخت کنی.
تا حالا شده از اینکه مردم در کوچه و خیابان زل بزنند به سبیلهایت ناراحت بشوی؟
چرا باید ناراحت شوم؟ من به سبیل گذاشتن علاقه دارم و مردم هم از دیدن آنها لذت میبرند و گل از گلشان میشکفد.
اگر پسرهایت بخواهند مثل خودت سبیل بگذارند به تو برنمیخورد؟
خودشان مختارند. البته فکر نمیکنم بتوانند با من رقابت کنند.
وقتی سوار مینیبوس هستی و مسافران به جای اینکه در طول سفر به در و دشت و گل و درختها نگاه کنند به سبیلهای تو خیره میشوند، چه حالی میشوی؟
وقتی مردم علاقه دارند و من هم سبیلهایم را از سر عشق گذاشتهام، دیگر چه ناراحتیای میتوانم داشته باشم؟
خاطرهای هم از برخورد مردم با خودت داری؟
چند سال پیش که با مینیبوس خودم به تهران رفتم، در یک خیابان پشت چراغ قرمز گیر کردم. یکدفعه بوقهای ممتد ماشینی که کنارم ایستاده بود توجهم را به خود جلب کرد. یک مرتبه دیدم تمام ماشینهای چپ و راست من با دیدن سبیلهای من شروع به بوق زدن کردند! با صدای بوق ماشینها، عابرهایی که از کنار خیابان رد میشدند هم متوجه من شدند و همه مردمی که آنجا بودند شروع کردند به دست تکان دادن. من هم که پشت فرمان بودم، با دو دست دو طرف سبیلم را گرفتم و به چپ و راست تکان دادم و این جوری به ابراز احساسات مردم جواب دادم.
موقع غذا خوردن سبیلهایت مزاحمت نبود؟
نه، موقع صرف غذا آنها را پشت گوشم میاندازم.
فکر میکنی اگر کسی این گزارش را بخواند و بخواهد سبیلی به اندازه سبیل تو بگذارد موفق میشود؟
بعید میدانم، چون رشد سبیلهای من استثنایی است و شخص دیگری اگر بخواهد یک پنجم این سبیلها را هم بگذارد، سبیلش دچار مو خوره میشود.
مردم چند شهر سبیلهایت را از نزدیک دیدهاند؟
چون راننده هستم به بیشتر شهرهای ایران رفتهام.
آنها چه واکنشی نشان دادند؟
معمولا خیره میشوند، بعضیها هم عکس میگیرند. البته برخورد مردم شهرهای سنندج، بوکان و کرمانشاه دیدنی است. چند سال قبل، یکی از دوستان رانندهام تعریف میکرد وقتی به بوکان رفته بوده، یک فروشنده عکس و پوستر را دیده که عکس من را در بساطش گذاشته بوده و مدام جار میزده: «عکس فضلی سبیلو، عکس فضلی سبیلو، بیا و ببر».
تا حالا از طرف بزرگترهای فامیل یا اقوام سرزنش شدهای که چرا سبیلهایت اینقدر بلند است؟
در هر جمعی اختلاف نظر و سلیقه وجود دارد. بعضی از بزرگترهای طایفه ما هم مخالف سبیلهای من بوده و هستند ولی من به خاطر علاقه زیادم به سبیل، این سرزنشها را به جان میخرم و گوشم بدهکار این صحبتها و متلکهای این عده نیست.
توریستهایی که به خرمآباد میآیند تا حالا تو را دیدهاند؟
از کشورهای مختلف به اینجا میآیند. توریستهایی از ایتالیا، آمریکا و آلمان آمدهاند که همه آنها بعد از دیدن من کنارم ایستادهاند و عکسهای زیادی از من گرفتهاند و بعضی از آنها حتی یک ساعتی از من فیلمبرداری کردهاند.
تا کی میخواهی سبیلهایت را کوتاه نکنی؟
تا وقتی که حال و حوصله نظافت و تمیز کردن آنها را داشته باشم.
آرایشگر مخصوص هم داری؟
نه، آرایشگر مخصوص ندارم، فقط برای اصلاح موی سرم به آرایشگاه میروم. سبیلهایم را فقط و فقط خودم مرتب میکنم چون این کار فقط کار خودم است.
موقع عکس گرفتن با آن سبیلها چرا همیشه لباسهای محلی میپوشیدی؟
به این لباسها به زبان محلی شال و ستوه میگویند. من به خاطر علاقهام به لباس محلی، دوست دارم وقتی عکس میگیرم این لباسها را بپوشم.